هرچند كه سالها قبل در خانوادهاي مسيحي در كشور ايتاليا به دنيا آمده و تا 17سالگي تحت آموزههاي مسيحي بوده، اما آشنايي با انقلاب اسلامي ايران او را مسلمان كرده. ازدواج با يك خانم مسلمان ايراني هم كلاً مسير زندگياش را تغيير داده و آنقدر روحيات انقلابي و اسلامياش را تقويت كرده كه اين روزها در شهرشان هيأت اسلامي راهاندازي كرده و جوانان ايتاليايي را با مذهب شيعه آشنا ميكند.
لورنت مونتلا كه حالا خودش را با نام «مهدي» معرفي ميكند، اصالتا ايتاليايي است و سالها قبل تحتتأثير آموزههاي انقلاب اسلامي به دين اسلام و مذهب تشيع مشرف شده است. او كه در دوران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به همراه مادر و خانواده مادرياش در تهران به سر ميبرد، در مبارزات انقلاب اسلامي فعاليت داشت. همين فعاليتهاي مبارزاتي و همراهي با مردم مسلمان ايران زمينه آشنايياش با اسلام را فراهم كرد تا اينكه 3 سال بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، يعني در سال 1360شمسي، شهادتين را بر زبان آورد و مسلمان شد. با لورنت مونتلا كه نام مهدي را بر نام ايتاليايياش ترجيح ميدهد درباره فعاليتهاي انقلابياش گفتوگويي انجام دادهايم كه شرح آن را در اين مطلب ميخوانيد.
- آقاي مونتلا! براي شروع گفتوگو كمي از خودتان و نحوه ورودتان به ايران بگوييد.
من در ايتاليا و خانوادهاي مسيحيمذهب به دنيا آمدم. پدرم بازرگاني بود كه براي كسب و كارش به كشورهاي مختلف سفر ميكرد. طي يكي از همين سفرها بود كه به ايران آمد و در اين سفر خانواده را هم به همراه خود به ايران آورد. البته تعدادي از اقوام مادريام ايراني بودند و در اين كشور زندگي ميكردند و دليل ورود ما به ايران، تجديد ديدار با همين اقوام بود. آن زمان من تقريبا 14ساله بودم و آشنايي زيادي با اين سرزمين نداشتم. مرگ پدر در ايران موجب شد كه ما تا چند سال در تهران ماندگار شويم و با اقوام مادري زندگي كنيم. زندگي در ايران و آشنا شدن با انقلاب اسلامي باعث هدايتم شد و من با عشق به ايران اسلامي، رسما مسلمان و شيعه شدم.
- چطور شد كه با امام خميني(ره) آشنا شديد؟
دوران ورود ما به ايران با ايام انقلاب اسلامي همزمان شده بود و پدرم همان روزها بهدليل عارضه قلبي از دنيا رفت. من نام امامخميني(ره)را بارها از پدرم شنيده بودم. چون او امام را بسيار دوست داشت و با اينكه مسلمان نبود اما از روحيه شجاعانه و دليري امام زياد تعريف ميكرد. آنقدر كه امام را نديده بودم اما از ايشان مردي بلند قامت و با عظمت تصور ميكردم. البته خانواده مادري من مقلد امامخميني(ره) بودند و ما همان زمان در خانه رساله ايشان را هم داشتيم كه از ترس مامورهاي رژيم شاه مجبور بوديم آن را پنهان نگه داريم؛ هرچند كه اصولا مامورها تا زمان حيات پدرم به خانواده ما شك نميكردند و ميدانستند ايتاليايي و مسيحي هستيم. اما وقتي پدر از دنيا رفت و ما به خانواده مادريام پيوستيم، تهديدها و آزارهاي ساواك براي ما هم شروع شد.
- شما و خانوادهتان جزو فعالان جنگ تحميلي بوديد. در آن زمان چه مشغوليتي داشتيد؟
از همان زمان ما در شرق تهران در خيابان پيروزي زندگي ميكرديم. خيابان پيروزي و ميدان شهدا آن موقع يكي از مراكز مهم فعاليتهاي انقلابي بود و درواقع يكي از پايگاههاي اصلي انقلابيون در خيابان پيروزي قرار داشت. چون بسياري از مردم آن محله پيرو ولايت فقيه بودند، به همين علت ماجراهاي بسياري در دوران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي در آنجا روي ميداد.
من در آن زمان با چند نوجوان همسن و سال خودم كه از همسايهها بودند، دوست شده بودم. آنها آنقدر شجاع و حقطلب بودند كه روحيه رشادتهايشان روي من هم تأثير ميگذاشت. به اين ترتيب ما هم فعاليت انقلابي داشتيم و در تظاهرات شركت ميكرديم. بعد از مدتي با اينكه هنوز مسلمان نشده بودم اما به همراه دوستانم در مسجد نزديك آن منطقه فعال بوديم و با جوانهاي مسجد فعاليت انقلابي داشتم. مادر و خواهرم هم به همراه ديگران در تظاهرات شركت ميكردند.
- اشاره كرديد كه بعد از فوت پدرتان، مورد آزار نيروهاي ساواك قرار گرفتيد. شما خانوادهاي مسيحي بوديد، پس آنها در منزل شما بهدنبال چه چيزي بودند؟
خانواده ما مسيحي بود اما بعد از فوت پدر به خانواده مادري پيوستيم. تعدادي از آنها ايراني و مسلمان بودند، بههمين دليل بود كه ساواك به ما شك ميكرد. بهياد دارم كه چندين مرتبه مامورهاي ساواك وارد خانه ما شدند و بدون هيچ اجازهاي تمام خانهمان را جستوجو كردند تا شايد رساله امام خميني(ره) و برگههاي اعلاميه را پيدا كنند. اقوام ما هم كه مقلد امام(ره) بودند اعلاميهها و رساله ايشان را مخفي كرده بودند و هر بار كه ماموران ساواك به خانه ما ميآمدند مدام دعا ميكرديم مبادا رساله را پيدا كنند. حتي يكبار يادم هست كه چند اعلاميه در خانه داشتيم و ميخواستيم آنها را بين مردم منتشر كنيم. دايي من كه آن موقع مسلمان شده بود، اعلاميهها را در داخل صندوقچهاي در وسط وسايل انبار خانه پنهان كرده بود اما وقتي ماموران ساواك به خانهمان وارد شدند و وسايل را جستوجو كردند اصلا به ذهنشان نرسيد كه شايد اعلاميهاي در آنجا باشد. به انباري خانه رفتند اما نگاهشان هم به آن صندقچه قديمي نيفتاد. به همين صورت بود كه نتواستند رساله و اعلاميهها را پيدا كنند و آن روز كمي شك و ترديدشان نسبت به ما كمتر شد.
- آن روزها شاهد تظاهرات مردم ايران عليه رژيم پهلوي بوديد. نظرتان درباره اين اقدامات انقلابي چه بود و خودتان چه موضعي داشتيد؟
بايد تأكيد كنم كه مادرم هميشه از ما ميخواست كه با مردم انقلابي و مسلمان همراه شويم. آن زمان من هم با وجود اينكه ايراني نبودم در راهپيماييها و تظاهرات ضدرژيم پهلوي شركت ميكردم. ما روزها به خيابان ميآمديم تا در تظاهرات و راهپيماييها همراه مردم باشيم. شبها هم هر بار كه صداي «اللهاكبر» به گوشمان ميرسيد، همراه خانواده به پشتبام ميرفتيم و با مردم همصدا و همراه ميشديم.
- با اين توضيحات روزي كه امامخميني(ره) به ايران برگشتند شما در تهران بوديد. آن روز هم به همراه مردم به استقبال ايشان رفتيد؟
بله. روز بيستودوم بهمن ۵۷ بود و من به همراه چند نفر از دوستانم از طرف مسجد نزديك منزلمان به استقبال امام خميني(ره) رفته بوديم. البته خانمهاي خانوادهمان ازجمله مادر و خواهرم هم آرزو داشتند كه به استقبال امام(ره)بيايند، بههمين دليل آنها هم صبح خيلي زود از خانه بيرون آمده بودند تا خودشان را به فرودگاه برسانند. ما وقتي شنيديم كه امام(ره) به بهشتزهرا(س) ميروند و همه مردم تهران كه اشتياق ديدار امام(ره) را داشتند، به استقبال رفتهاند راه افتاديم تا بتوانيم با ايشان ديدار داشته باشيم. آن روز هيچ وسيله نقليهاي پيدا نميشد. من با دوستانم ميخواستيم با موتور كوچك قديمي، خودمان را به بهشتزهرا(س) برسانيم. بين راه بنزين موتور تمام شد. يك كاميون ديديم كه به سمت بهشتزهرا(س) ميرفت. با موتور سوار آن شديم. مردم هم وقتي ديدند كه ما ميخواهيم با كاميون به استقبال امام برويم، آنها هم مشتاق شدند تا همراه ما بيايند. راننده هم با روي خوش و مهرباني از همه مردم استقبال كرد، آنقدر كه همه اتومبيلش پر از جمعيت شد. مادر و خواهرم را در اطراف بهشتزهرا(س) ديدم كه خسته بودند و پاهايشان از شدت پيادهروي زخم شده بود. به هر حال بين جمعيت كه رسيديم، امام داشتند سخنراني ميكردند. موفق نشديم چهره نوراني ايشان را ببينيم اما صداي مقتدرانه و پرصلابت ايشان را شنيديم.
- در ملاقاتهاي مردمي امام خميني(ره) هم حضور داشتيد؟
بله. من و خانوادهام امام خميني(ره) را در مدرسه رفاه ملاقات كرديم. البته آن روز هم جمعيت بسيار زيادي از مردم براي ملاقات با ايشان آمده بودند.من همان زمان در مدرسهاي درس ميخواندم كه سازمان مجاهدين خلق تبليغات زيادي در آنجا انجام ميداد و تعداد ديگري از اعضاي مجاهدين خلق هم در آن مدرسه حضور داشتند. خوشبختانه در آن زمان مادرم هرچند كه مسلمان نشده بود اما همرنگ مردم مسلمان و انقلابي ايران و پيرو خط رهبري بود، به همين دليل براي تشخيص حق از باطل مشكل خاصي نداشتم و توانستم خيلي زود به ماهيت ضدديني آنها پي ببرم. البته دوستان مسلماني هم كه داشتم در اين مسير تأثير زيادي در زندگيام داشتند. يكي از نمونههاي رفتار ضدديني مجاهدينخلق اين بود كه خانههاي تيمي داشتند و اهداف ضدديني و ضدانقلاب اسلامي خود را پيگيري ميكردند.
- در دوران جنگ تحميلي چه ميكرديد؟
آن زمان تعدادي از دوستانم و حتي دايي من هم به جبهه رفته بودند تا از كشور دفاع كنند. من و بقيه دوستانم هم به خانوادههايمان كمك ميكرديم تا لوازم مورد نياز رزمندگان را فراهم كنيم. درواقع ميتوانم بگويم ما هم بخشي از مردم ايران شده بوديم. مردم انقلابي اعلام كرده بودند هر كسي كه ميتواند، ملحفه و پارچههاي تميز را در اختيار آنان قرار دهد تا بتوانند شهدا را در آنها بپوشانند. زنهاي خانواده و مادرم ملحفههاي خانهمان را ميشستند و من و دوستانم آنها را به مسجد ميبرديم تا به رزمندهها برسانند.
- همان دوران بود كه شيعه شديد؟
بله. سالها زندگي در كنار مردم مسلمان و حقطلب ايران باعث شد كه حقيقت زندگي را درك كنم. ايرانيها با ما كه دين مسيحي داشتيم بسيار مهربان بودند و در راه هدف خود بسيار مقاوم بودند. درواقع ميتوانم بگويم آموزههاي اسلام را ميشد با چشم در زندگي و رفتار ايرانيها ديد. همين بود كه من را به اسلام و مذهب شيعه علاقهمند كرد. مدتي كه با دوستانم بودم درباره اسلام ميگفتند و من از طريق آنها و چند عالم و روحاني دين در مسجد با اسلام آشنا شده بودم. به اين ترتيب بود كه وقتي بعد از 3 سال قرار شد به ايتاليا برگرديم، من در آستانه سفرم شهادتين را در همان مسجد محل زندگي در تهران خواندم و مسلمان شدم. مدتي بعد هم مادرم به دين اسلام مشرف شد.
عبدالكامل عباس: آغاز آشناييام با دين اسلام شناخت امامخمينيره بود
حجتالاسلام عبدالكاملعباس، 17سال قبل، از مذهب سني مالكي وارد مذهب شيعه شد. او از مردم سرزمين آفريقايمركزي و كشور كامرون است. ارادت ويژه او نسبت به امامخميني(ره) موجب شده كه به گفته خودش هر بار به كشور ايران سفر ميكند، به زيارت حرم مطهر امامخميني (ره) برود.
او درباره ماجراي تشرف به مذهب تشيع ميگويد: «آنچه من را نسبت به تشيع متمايل كرد، روحيه و اخلاق امامخميني (ره) بهعنوان رهبر ديني مردم مسلمان ايران بود. در مطالب بسياري خوانده بودم كه امام خميني(ره) توجه زيادي نسبت به جوانها داشتند و در جمعها و محفلهاي گوناگون كه با آنها مواجه ميشدند، نكاتي را يادآوري ميكردند. نمونه بارز اين نصيحتها در نامهاي است كه امام به پسرشان، حاج احمدآقا، نوشته و در آن يادآوري كردند تا از فرصت جواني به بهترين نحوه استفاده كند. ازجمله در اين نامه نوشته شده بود كه از جواني به اندازهاي كه باقي است استفاده كن كه در پيري همهچيز از دست ميرود، حتي توجه به آخرت و خدايتعالي. از مكايد بزرگ شيطان و نفس اماره آن است كه جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پيري ميدهد تا جواني با غفلت از دست برود، و به پيران وعده طول عمر ميدهد. و تا لحظه آخر با وعدههاي پوچ انسان را از ذكر خدا و اخلاص براي او بازمي دارد تا مرگ برسد، و در آن حال ايمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، ميگيرد».
او ادامه ميدهد: «آن زمان كه اين مطالب را ميخواندم در آستانه دوران جواني قرار داشتم و برايم بسيار جالب و قابلتوجه بود كه مردي اينگونه فرزند جوان خود را نصيحت كند و درس زندگي بدهد. در اين مطالب ميخواندم كه به اعتقاد امام خميني(ره)، دوره جواني فرصت خوبي براي برقراري و يا محكم كردن ارتباط با خداوند است تا انسان بتواند از هواي نفسش درامان بماند. ايشان در نامهاي نوشته بودند در جواني كه قدرت بيشتر داري به مجاهدت برخيز و از غير خداي يكتا بگريز و پيوند خود را هر چه بيشتر محكمتر كن. و اگر خداي نخواسته نداري، تحصيل كن و در تقويتش همت گماركه هيچ موجودي جز او- جل و علا- سزاوار پيوند نيست. و پيوند با اولياي او اگر براي پيوند به او نباشد، حيله شيطاني است كه از هر طريق سد راه حق كند».
استاد دانشگاه لبنان: انقلاب اسلامي ايران به تأسي از قيام عاشورا شكل گرفت
جورج شكور، استاد مسيحي دانشگاه بيروت، شاعر و نويسنده كتابهاي ادبي و درسي لبنان است كه بهعنوان يكي از فعالان ادبي و فرهنگي شناخته ميشود. او كه چندين بار به ايران سفر كرده و مطالعات زيادي درباره انقلاب اسلامي ايران و تاريخ اسلام انجام داده، بارها در مقالات بينالمللي و اشعار خود روحيه حماسي و مقاومت امامخميني(ره) را ستوده است.
اين استاد دانشگاه سن ژوسف در كشور لبنان، با بيان اينكه مقاومت آگاهانه و هوشيارانه يكي از شاخصههاي اصلي انقلاب اسلامي ايران محسوب ميشود، ميگويد: «هر زمان كه قيام عاشورا و مقاومت امامحسين عليهالسلام در ذهنم تداعي ميشود، ناخودآگاه به ياد استواري و صلابت امامخميني(ره) در برابر رژيم پهلوي ميافتم و اين شخصيت بزرگ را بهعنوان يكي از شاگردان اصلي امامحسين عليهالسلام ميدانم. در واقع بايد انقلاب اسلامي ايران را به تأسي و پيروي از قيام عاشورا در سال 61 هجري تعبير و تفسير كنيم؛ چرا كه در آن زمان امامحسين عليهالسلام همه دارايي و خانواده و عزيزان و ياران شجاع خود را به صحنه آورد تا مفهوم آزادي، غيرت و دين را زنده نگهدارد و امام خميني(ره) هم به تأسي از سالار شهيدان چنين كرد و سالها تبعيد و شكنجه و آزار را در نهايت رشادت تحمل كرد».
اين استاد مسيحي تأكيد ميكند: «روحيه مقاومت مردم ايران در دوران انقلاب اسلامي قابل ستايش است و بايد آنها را الگويي براي همه مردم جهان بدانيم. اين مقاومت و شجاعتها در دين براي همه مردم آزاديخواه جهان يكسان است و فرقي ندارد كه ما مسلمان باشيم يا يهودي و يا مسيحي؛ چرا كه مفاهيم ديني يكي است و همه ما برادران ديني يكديگر محسوب ميشويم».
او به آثار و ثمرات انقلاب اسلامي در ايران اشاره كرده و تصريح ميكند: «مقام معظم رهبري كه رهبري و هدايت ملت بزرگ ايران را در طول سالها بر عهده دارند، يكي از شخصيتهاي بسيار مهم و تأثيرگذار در به بار نشستن ثمرات انقلاب اسلامي محسوب ميشوند و همه مردم دنيا به استواري و صلابت و شجاعت اين بزرگمرد اذعان دارند. در واقع آنچه در اين سالها زمينه درس گرفتن از انقلاب اسلامي ايران را براي مردم آزاديخواه و حق طلب جهان فراهم كرده، شخصيت بزرگوار و مقتدر و حكيم مقام معظم رهبري است».
نظر شما